از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

خدایا عاشقان را غم مده،شکرانه اش با من
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

خدایا عاشقان را غم مده،شکرانه اش با من

از دست رفتن روزنه های امید...

خواستم دل بــکـنم. . .

نمی گویم نشـــــد؛


اتفاقا شـــــــــــد !


من کَـــنـــده شدم !


این روزهــــــــا اما . . .


بدونِ دل پرسه مـی زَند بَـــــــــدَنم. . .
هـرکه مــی خــواهـی بـــاش 


ایـن عادت مـشترک انسـانهــاســت


تـــو نیــز ، روزی , ســاعـتی , لـحظــه ای


احــساس خـواهـی کـرد کـــه


هیــچکـس دوسـتت ندارد

آیــــنه "

با تـــو ام . . .


محــــض رضای خـــدا برای یــــکبار هم شـــده


به جـــای چشمـــهایم دلـــم را نشان بـــده


تـــا / بدانــــند /


دیـــوار ِ دلـــم آنقــــدرها هم که فـــکر میــــکنند


کـــوتاه نیــــست


گاهـــی زیـــادی کـــوتاه میــــآیم !!!  
سر به گوش من بگذار

و آرام بگو :


دوستت دارم…


از چه می ترسی ؟!


فردا دوباره میتوانی انکار کنی…

گــــــاهی

احســـــــاس میکنم روی دست خدا مانده ام. . .

خستـــــــه اش کرده ام. . .

خودش هم نمی داند بامن چه کند! ! !
پزشکی قانونی علت مرگ نامبرده را ؛ بسته شدن روزنه های امید ذکر کرد

رفتی باید برود...

میخواهم عوض شوم … چرا باید دلتنگ باشم ؟
تو باید دلتنگ شوی … می خواهم آن سیب قرمز بالای درخت باشم ، در دورترین نقطه … دقت کن رسیدن به من آسان نیست !
اگر همتش را نداری آسیب به درخت نرسان ، به همان سیب های کرم خورده روی زمین قانع باش !
انقدر مرا از رفتنت نترسان 

قرار نیست تا ابد با هم بمانیم
روزی همه رفتنی اند
ماندن به پای کسی 
معرفت میخواهد نه بهانه
بلند میگویم : رفتی به درررررک ؛ لیاقت ماندن نداشتی !
ایـن روزهـــا از "سـنـگ شـدنـم " حـرف مـیـزنـنـد ...!!!
ســنــگــی کـه بـرای تـو 
از هـر خــاکــی خـاکـی تـر بــــود . . . 

چند کلمه برای اونایی که دلشون شکسته...

ببند در آن دلت را …


که به روی همه باز است


یخ کردم …

چشمهای تو شفاف ترین برکه هاست

اما قامت من شاید آنقدر بلند

که توی چشمهای تو جا نمی شود 


باید برای عاشقی هایم

دریا می جستم !

تولد

مـــــــــــــــــــــــــــــــریم جونم تولدت مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

خسته ام....


خدایایک مرگ بدهکار و هزار آرزو طلبکار...

خسته ،

یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر...

نه اهل دریا بودم ، نه آسمان ، نه زمین !
سبز شدم ریشه به جانت بخشیدم تا اهل دلت باشم و افسوس که دلت هیچ وقت با من نبود ...

چقدر متفاوت اند آدمها ...
عشق برای یکی دلگرمی ...
و برای دیگری سرگرمی ...

آرام میروم ، آنچنان آرام که ندانی کی‌ رفته ام اما وقتی‌ جای خالیه مرا ببینی‌ آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی !

خیلـی حــرف اسـت …
کـــه تــــو هـــر روز در گلـــویت
خــــاری کشنـــده احســـــاس کنــی
بـــــــرای کســـی کــه
” بـــدانــــی “
حتــــی یک بــار در عمـــرش
بــه خــاطـــــــر تـــو ” بغـــض ” هـــم نکــــرده اسـت…

رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام …!

زیر آوار آخرین حرفت جا ماندم…
لعنتی…
نمیدانی خداحافظت چند ریشتر بود…

خیلی وقت است فراموش کرده ام …
کدامیک را سخت تر می کشم … ؟
رنــــج !
انتظار !
یا نفس را …

چه ساده بودم
آن هنگام که می پنداشتم
شکستنه دله کسی
ناگوارترین حادثه ی عالم است.
امروز که دلم شکست
عالمی تکان نخورد
به سادگیه خودم می خندم !!